دوست دارم فقط همین
خبرت هست ؟ که از خويش خبر نيست مرا
گذري کن که زغم راه گذر نيست مرا
گر سرم در سر سودات رود نيست عجب
سر سوداي تو دارم غم سرنيست مرا
بي رخت اشک همي بارم و گل ميکارم
غير ازين کار کنون کار دگر نيست مرا